تعريف كلي خواص اهل حق
بهترين تعبير و تعريفي كه براي "خواص اهل حق" ميتوان داشت، هماناست كه قرآن كريم براي مؤمنان حقيقي دارد، يعني "مؤمن يا متقي"، و در فرهنگاسلامي، تحقق واژههاي مؤمن و متقي با اطاعت بي چون و چراي از دستورات قرآنو عترت و پيروي از ولايت امر مسلمين معني پيدا ميكند.
بنا بر اين اطاعت، و عدم اطاعت از اوامر و نواحي(بايدها و نبايدها) مناديانوحي و وصاياي آنان، و تبعيت از دستورات حكومتي([1]) تعيين كننده ايمان، تقوا وعاقبت به خيري([2]) و خلاف آن(بي تقوايي) و خسران بزرگ است.
قرآن كريم در تعبير بسيار زيبايي اين معني را اينطور بيان ميفرمايد:
(به قرآني كه روشني بخشدلهاي تاريك است عمل كردند) آن گروه به حقيقت رستگاران عالمند.([3])
حال مؤمناني كه از روي بصيرت و آگاهي توجه به حلال و حرام، نيك و بد وهمه آنچه از طريق وحي به انسان رسيده(اعتقادي و عملي) سر تسليم نهاده، و عاملبه آنها گشتهاند، در راه سعادت انسانها با هر آنچه در توان دارند ميكوشند،([4]) وتلاش ميكنند با تقوا الهي در صراط مستقيم الهي قرار داشته باشند، اينان نيز"مصداق حقيقي خواص اهل حق" ميباشند.
خواص(اهل حق) پيشوا
پيشگامان راه حق كه در قرآن كريم از آنان به "السابقون السابقون اولئكالمقربون"([5]) ياد فرموده، مؤمنان صادقي را گويند كه در مسير رضاي حقY خودپيشقدم بوده، ضمن انجام اعمال خدا پسندانه و بي نقص، ديگران را نيز به طريقرضاي پروردگارI رهنمون ميشوند.
اين دسته از مؤمنين كه بسيار مورد توجه و عنايت خاص خالق مهربانYميباشند، عاملان حقيقي به دستور العملهاي قرآن كريم و متّصف به صفات وويژگيهاي بارز مؤمنِ ياد شده در كتاب خداU هستند. آنها كه اعمال و كردارشانالگوي رفتاري مسلمين بوده، و رهپويي به صلاح جمع انسانيّت با دست توانا و همتوالاي آنان صورت پذيرفته، و تا قيام قيامت ادامه خواهد يافت.
طبيعي است كه اينچنين كساني كه هدايت جمع بشر بر عهده آنان است، بايدداراي ويژگيهاي انحصاري و بي نقصي باشند، صفات مخصوصي كه نشان از نهايترشد و شكوفايي ايماني در ظاهر و نهان آنها بوده؛ و به صورتي در وجود آنها تجليپيدا ميكند، كه همه هستي آنها محو در جمال دوست، و تمام خواسته و تمايلشانجلب رضاي حقY، و همه تلاششان رسانيدن خيل انسانها به سعادت ابدي خواهدبود.
اينچنين كساني لياقت رهبري و هدايت انسانها را از جانب خدايI پيداميكنند. به اين كلام الهي توجه كنيد:
افمن يهدي الي الحق احق ان يتبع امَّن لا يهدي الا ان يُهدي([6])
(آيا آنكه خلق را به راه حق رهبري ميكند، سزاوارتر بهپيروي است، يا آنكه هدايت نميكند،(مگر آنكه خودهدايت شود).
كتاب شريف الميزان در تفسير اين آيه و آيات ديگري كه در اين باره(مقامامامت) علامه محمد حسين طباطبايي(ره) بحث نموده([7]) ميفرمايد:
در اين آيه ميان هادي به سوي حق، و بين كسي كه تا ديگران هدايش نكندراه را پيدا نميكند، مقابله انداخته، و اين مقابله اقتضاء ميكند كه هادي به سوي حق،كسي باشد كه همانند دومي محتاج به هدايت ديگران نباشد، بلكه خودش راه را پيدكند، و نيز اين مقابله اقتضاء ميكند كه دومي نيز مشخصات اولي را نداشته باشد، يعنيهادي به سوي حق نباشد.
از اين دو استفاده دو نتيجه عايد ميشود:
اول اينكه امام بايد معصوم از هر ضلالت و گناهي باشد، و گرنه مهتدي بهنفس نخواهد بود، بلكه خود محتاج به هدايت غير خواهد بود، و آيه شريفه يكي ازمشخصات امام را اينگونه بيان كرد: او محتاج به هدايت احدي نيست، پس اماممعصوم است.
و اما از اين آيه شريفه كه ميفرمايد:
و جعلنا هم ائمة يهدون بامرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات واقام الصلوة و ايتاء الزكوة و كانوا لنا عابدين([8])
(و آنان را پيشواي مردم ساختيم، تا خلق را به امرما هدايت نمايند، و بر آنان وحي كرديم كه كارهاينيكو انجام دهند، و اقامه نماز نمايند، و زكاتبدهند، و آنها هم به عبادت ما پرداختند.
نيز بر اين معنا دلالت ميكند، چون ميفهماند عمل امام هرچه باشد، «فعل الخيرات»است كه خود به سوي آنها هدايت شده، نه به هدايت ديگران، بلكه به هدايت خود، وبه تأييد الهي، و برهان رباني، چون در آيه نميفرمايد: و اوحينا اليهم ان افعلواالخيرات(ما به ايشان وحي كرديم كه خيرات را انجام دهيد) بلكه فرموده:«فعلالخيرات» را به ايشان وحي كرديم، و ميان اين دو تعبير فرقي است روشن، زيرا دراولي تنها ميفرمايد: به ايشان گفتهايم كار خوب كنند، و اما در توضيح اينكه كارخوب ميكنند يا نميكنند ساكت است، و در تعبير دومي، فرقي ميان امام و مردمعادي نيست. چون خداوندI به همه بندگانش دستور داده كه كار خوب كنند - البتهبعضي عمل ميكنند و بعضي عمل نميكنند، ولي تعبير اولي ميرساند، كه اين دستوررا انجام هم دادهاند، و جز خيرات چيزي از ايشان سر نميزند.
دوم اينكه عكس نتيجه اول نيز به دست ميآيد، و آن اين است كه هر كسمعصوم نباشد، امام و هادي به سوي حق نخواهد بود.
با اين بيان روشن گرديد كه مراد از كلمه(ظالمين) در سوره بقره([9]) كهابراهيمu در خواست كرد، امامت را به ذريه من نيز بده، و خدايI در پاسخشفرمود: اين عهد من به ظالمين نميرسد) مطلق هر كسي است كه از او ظلمي صادرشود، هر كسي كه ظلم و لو يك ظلم بسيار كوچك مرتكب شده باشد، و بعد توبه كردهو صالح شده باشد، نيتواند امام باشند، پس امام تنها آنكسي است كه در تماميعمرش حتي كوچكترين ظلمي را مرتكب نشده باشد.
در تفسير آيه شريفه 124 سوره بقره كه بر رسيدن حضرت ابراهيمu بهمقام امامت تاكيد ميكند، از تفسير شريف نمونه مطلبي را ميآوريم. توجه كنيد:
امامت آخرين مرحله سير تكاملي انساني است، كه به معني رهبريهمه جانبه، مادي و معنوي، ظاهري و باطني، جسمي و روحي مردم است؛فرق نبوت و رسالت با امامت اين است كه، پيامبران در مقام نبوت و رسالتتنها فرمان حق را دريافت ميكنند، و از آنها خبر ميدهند، و به مردم ابلاغميكنند. ابلاغي توام با بشارت و انذار، اما در مرحله "امامت" اين برنامههايالهي را به مرحله اجرا در ميآورند، خواه از طريق تشكيل حكومت عدل بودهباشد، يا بدون آن؛ در اين مرحله آنها مربياند و مجري احكام و برنامهها وپرورش دهنده انسانها و به وجود آورنده محيطي پاك و منزه و انساني.
در حقيقت مقام امامت، مقام تحقق بخشيدن به تمام برنامههاي الهياست، به تعبير ديگر ايصال به مطلوب و هدايت تشريحي و تكويني است.امام از اين نظر درست به خورشيد ميماند كه با اشعه خود موجودات زنده راپرورش ميدهد. در مرحله بعد ثمره اين مقام را بازگو ميكند، و ميفرمايد: آنهابه فرمان ما هدايت ميكردند(يهدون بامرنا) نه تنها هدايت به معني «راهنماييو ارائه طريق» كه آن در نبوت و رسالت وجود دارد، بلكه به معني دستگيريكردن و رساندن به سر منزل مقصود،(البته آنها كه آمادگي و شايستگي دارند).
بنا بر اين اينان امامان و پيشوايان ديني و حجت و ولي خداI بر مردمميباشند، و بر اساس اين آيه شريفه قرآن كريم كه ميفرمايد:
يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم([10])
(اي اهل ايمان فرمان خدا و فرمان رسول و فرمانداران (ازطرف خدا و رسول) را اطاعت كنيد)
بر تمام مؤمنين اطاعت و فرمان برداري از آنان واجب و لازم بوده، و مطابقروايات، تخلف از آن و يا حتي معرفت نيافتن به آن مساوي با ضلالت و گمراهياست.([11])
اين گروه از خواص اهل حق كه پيشگام در دفاع از حق و هادي مردم به سويمقاسد الهي هستند، چون ستارگاه درخشاني هستند كه براي آنان ويژگي و تعريفينميتوان بيان كرد، به عبارت ديگر اين اولياي الهي در حدي از كمال قرار دارند كه درتعريف و بيان قلمهاي قاصر نميگنجد. تمام رفتار و گفتار و منش اينان الگوي ديگرخواص است و كساني كه بصيرت و دانش درك مقام اينان را داشته باشند و به آنعمل كنند و پيرو آنان باشند خواص اهل حق خواهند بود.