X | گروه بین المللی HSE IRAN |
گروه بین المللی ایمنی بهداشت |
کوروش کبیر 1394/02/07 |
کوروش همچنین قوم یهود را نیز از اسارت و بیگاری در بابل آزاد کرد. به دستور کوروش، شرح وقایع و دستورات وی روی یک لوح استوانهای سفالین نگاشته شد و در معبد مردوک قرار گرفت. قرنها بعد منشور برجای مانده از بنیانگذار سلسله هخامنشیان به نمادی از نخستین سند جهانی حقوق بشر بدل شد و نسخهای ساخته شده از آن به صورتی نمادین در مقر سازمان ملل متحد در نیویورک قرار گرفت و... دید گاه افراد درباره کوروش-کودکی کوروش -شخصیت کوروش تاریخ ایرانی: کوروش کبیر، بنیانگذار پادشاهی ایران و آغازگر سلسله هخامنشیان، پس از تسخیر بابل بر تخت پادشاهی نشست و ادیان بومی را آزاد اعلام کرد. برای جلب محبت مردم میانرودان (بینالنهرین)، مردوک که بزرگترین خدای بابل بود را به رسمیت شناخته، او را نیایش کرد و سپاس گفت. او هیچ گروه انسانی را به بردگی نگرفت و سپاهیانش را از تجاوز به مال و جان رعایا بازداشت. او تمامی کسانی را که به اسارت به بابل آورده شده بودند گردهم آورد و منزلگاه آنها را به ایشان بازگرداند. کوروش همچنین قوم یهود را نیز از اسارت و بیگاری در بابل آزاد کرد. به دستور کوروش، شرح وقایع و دستورات وی روی یک لوح استوانهای سفالین نگاشته شد و در معبد مردوک قرار گرفت. قرنها بعد منشور برجای مانده از بنیانگذار سلسله هخامنشیان به نمادی از نخستین سند جهانی حقوق بشر بدل شد و نسخهای ساخته شده از آن به صورتی نمادین در مقر سازمان ملل متحد در نیویورک قرار گرفت.اما "جونا لندرینگ"، مورخ هلندی نگاهی دیگر به کوروش و منشور معروف وی دارد و میگوید: «تمامی آنچه در تاریخ در مورد کوروش، پادشاه هخامنشیان نقل شده دروغی بیش نیست؛ یک دسیسه تاریخی.» لندرینگ معتقد است که استفاده از نام و هویت کوروش کبیر تنها ابزار تبلیغاتی محمدرضا شاه پهلوی، آخرین پادشاه ایران بود. محمدرضا شاه با تبلیغاتی ساختگی از نام کوروش و استوانه برجای مانده از او تنها برای تثبیت حکومت پهلوی استفاده کرد و بس.
لندرینگ درباره سخنان و نقلهای تاریخی مطرح شده در رابطه با دوران حکومت کوروش کبیر در بینالنهرین و رفتار متعادل و مسالمتآمیز وی در مواجهه با تمامی ادیان و اقوام در منطقه میگوید: «همه اینها تبلیغات است. تبلیغاتی که در دوران حکومت پهلوی و آغاز جشنهای ۲۵۰۰ ساله به اوج خود رسید. کسانی که این موضوع را قبول ندارند فعالان سیاسی هستند که به گونهای درگیر بازی تبلیغاتی پهلوی محمدرضا شاه شده بودند. استوانه کوروش بیشترین نقش تبلیغاتی را در جشنهای ۲۵۰۰ ساله محمد رضاه ایفا کرد. یک نسخه از این استوانه به عنوان پیشکش به سازمان ملل متحد داده شده تا شاه از این طریق از کشورش، ایرانی سکولار با نمایی از آزادی مذهبی به نمایش بگذارد. کاری که استوانه کوروش به راستی برای او انجام داد.» وی میافزاید: «تفسیری که از منشور شد و از آن به عنوان منشور حقوق بشر نام برده شد، تفسیری اشتباه بود که بسیاری از حقایق در آن نادیده گرفته شد. با این حال گویی همچنان بر روی این موضوع که منشور کوروش نقش بسزایی را در تاریخ حقوق بشر ایفا کرده، سماجتهای زیادی میشود.» لندرینگ همین طرز فکر خود را در دسامبر ۲۰۰۶ به شرح صفحه انگلیسی ویکیپدیای منشور کوروش اضافه کرد.۱
اما این فقط لندرینگ نیست که به آنچه تاکنون درباره نخستین پادشاه هخامنشیان نقل شده و یا حتی متن ترجمه شده بر روی منشور برجای مانده از وی، کوچکترین اعتقادی ندارد. "متیوس شولز"، مورخ آلمانی هم از جمله افرادی بود که در سال ۲۰۰۸ در مقالهای در مجله اشپیگل آلمان نوشت: خیرخواهی و سخاوتمندی که در تاریخ به کوروش کبیر نسبت داده شده، تنها یک شوخی فریبنده است. شولز افزود: «استوانهای که در حال حاضر از آن به عنوان نخستین سند حقوق بشر یاد میکنند و یک کپی از آن را به عنوان نماد حقوق بشر در سازمان ملل متحد قرار دادهاند چیزی جز یک نماد تبلیغاتی بیشرمانه نیست.» شولز در اشپیگل به این موضوع اشاره کرده است که حتی بعضی از خطوط میخی هک شده بر روی استوانه کوروش به درستی ترجمه نشدهاند. گزارش شولز در مجله اشپیگل گرچه سرو صداهای زیادی را ایجاد کرد اما انتقادهای بسیاری در همان دوره به وی وارد شد. اینکه او نه تاریخشناس است و نه ایرانشناس. بنابراین اینگونه بیپروا سخن گفتن در رابطه با یک چنین موضوعی نه درست و نه معتبر است.
گزارش شولز در مجله اشپیگل اینگونه پایان یافته بود: حتی شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل در سال ۲۰۰۳ زمانی که جایزه خود را دریافت میکرد رسما اعلام کرد"اینکه استوانه کوروش نقش مهمی در تاریخ حقوق بشر داشته امری کاملا روشن است." شیرین عبادی هم در دام این شوخی فریبنده افتاد.۲
در همان روزها روزنامه دیلیتلگراف گزارشی درباره استوانه معروف برجای مانده از نخستین پادشاه هخامنشی به قلم "هری دی کویته ویله" منتشر کرد. گزارش دیلیتلگراف با امانت گرفتن استوانه کوروش از موزه بریتانیا از سوی محمدرضا شاه در جریان جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی آغاز شد و افزود پس از پایان این جشن نمونهای مشابه منشور کوروش ساخته و از سوی اشرف پهلوی به سازمان ملل متحد اهدا شد تا برای همیشه در جایگاهی ویژه از آن به عنوان نخستین سند حقوق بشر یاد شود.
سه محور اصلی در گزارش دیلی تلگراف برجسته شد:
۱- اینکه کوروش یکی از پادشاهان ظالم و خونخوار بود که مردم را به زور مجبور به فرمانبرداری از خود کرد.
۲- سیاستهای نسبت داده شده به کوروش که همگی حاکی از احترام او به حقوق بشر و تمدنها مختلف ذکر شده، دروغ و تبلیغاتی بیش نیست. دروغی که خاندان پهلوی در سال ۱۹۷۰ آن را مطرح کردند.
۳ - تمامی آنچه از آن تحت عنوان تاریخ و متون بابلی یاد شده، تبلیغی بیش نبوده است.
دیلی تلگراف گزارش خود را اینگونه آغاز کرد: «گویا آنچه از منشور کوروش تاکنون در تاریخ نقل شده، از سوی مورخ آلمانی به چالش کشیده شده است. همان منشوری که از موزه بریتانیا به امانت گرفته شد تا در زمان برگزاری جشن ۲۵۰۰ ساله توسط محمدرضا پهلوی در خاک ایران باشد و به نمادی برای افتخار ملی بدل شود. منشوری که یک کپی از آن به عنوان نماد حقوق بشر در مقر سازمان ملل متحد نگهداری میشود و تا کنون به شش زبان ترجمه شده است. "کلائوس گالاس"، مورخ آلمانی معتقد است که سازمان ملل متحد مرتکب اشتباه بزرگی شده و اینکه بزرگنمایی طومار نگاشته شده بر روی منشور از سازمان ملل کاملا نادرست است. او معتقد است سازمان ملل به کوروش اقتدار کاذب اعطا کرده است.
دیلی تلگراف نوشت: «متخصصان آلمانی اکنون مصرانه در تلاشند تا سوء برداشتها از آنچه در اذهان در رابطه با کوروش و منشور برجای مانده از وی هک شده را کمرنگ کنند. "پروفسور ژوزف ویشفر"، روز گذشته منشور را با تمسخر یک "کتیبه تبلیغاتی" معرفی کرد و گفت: منشور در حال حاضر به یک سند مجلل بدل شده. باید گفت که کوروش تنها برای اینکه خود را پرهیزگار و درستکار معرفی کند دستور ساخت این استوانه را صادر کرد. اما حقیقت این است که کوروش واقعی در غارت و ستمگری هیچ تفاوتی با دیگر شاهان قبل و بعد از خود نداشته است. کوروش نیز فردی چون خشایارشاه بود. البته کمی باهوشتر از او.»
دیلی تلگراف در ادامه گزارش خود با استناد به نظر یک مورخ دیگر در ارتباط با استوانه کوروش نوشت: "تام هلند"، نویسنده و مورخ بریتانیایی هم به تقدس حقوق بشری منشور کوروش اعتراض دارد. او میگوید اینها چرندیات هستند. آنچه مطرح میشود چیزی جز مزخرفات نیست. مطمئنا فتح امپراتوری به این بزرگی در آن دوره بدون تصور غارت و کشتار و خونریزی امکان پذیر نیست. کوروش نیز مطمئنا بابل را به سادگی فتح نکرد.
"دی کویته ویله" گزارش خود در دیلی تلگراف را با این گفته پرفسور "هلند" اینگونه خاتمه داد: «علیرغم تمامی نقدهای مطرح شده در رابطه با منشور، مردم ایران حاضر به تغییر دیدگاه خود در مورد کوروش و منشور برجای ماده از وی نیستند. آنها کوروش را یک افتخار و غرور ملی میدانند. اما این نیز مانند خیلی چیزهای بیخود دیگری است که در مورد ایرانیان در ایران نقل میشود.»۳
با تمامی این اوصاف سازمان ملل منشور را در مقر خود نگه داشته و بدان تقدس داده و آن را به اکثر زبانهای رسمی دنیا ترجمه کرده است. این نشان میدهد که جامعه جهانی همچنان معتقد است که منشور برجای مانده از کوروش نشان از حکومتی دارد که او در آن دوره به جای خون و خونریزی و فرمانروایی، به مردم نعمت آزادی را عطا کرد.
پس از انتشار گزارش "دی کویته ویله"، همان نقدی که به نویسنده آلمانی مجله اشپیگل وارد شده بود درباره نویسنده دیلی تلگراف نیز مطرح شد. اما در این میان چهرههای آکادمیک و صاحبنام و مورخان برجستهای نیز هستند که چنین نظراتی را در رابطه با کوروش و منشور وی که به عنوان نخستین نماد حقوق بشر در سازمان ملل قرار گرفته، مطرح میکنند.
از اواخر سال ۱۹۷۰ میلادی شمار اندکی از مورخان سعی کردند تا چهرهای متفاوت از آنچه در تاریخ به ثبت رسیده از کوروش و میراث برجای مانده از وی ارائه دهند. آغازگر این حرکت پروفسور "روت" بود که در کتاب خود در سال ۱۹۷۹ میلادی از واژه "تبلیغات" استفاده کرد و بزرگنمایی کوروش را تنها یک اقدام تبلیغاتی خواند. بعد از روت، پروفسور "ون در اسپک" در سال ۱۹۸۲ میلادی در نظریات تاریخی خود در رابطه با کوروش و حکومت وی گفت: «کوروش هیچگونه طرح و یا سیاست نوینی را در مقابل مردمی که تنها مطیع او بودند اجرا نکرده است. به دستور او معابد تخریب شدند. هگمتانه غارت زده شد. کوروش پس از یکی از بزرگترین نبردهای خود (اوپیس)، چپاول و غارتگری کرد و شمار زیادی از مردم را به کام مرگ فرو برد.»۴
پروفسور "امیلیه کوهرت" نیز اولین بانویی بود که از چهره معرفی شده از کوروش در سازمان ملل انتقاد کرد و آن را تحریف تاریخ خواند و گفت تصور اینکه امپراتوری فارس یک امپراتوری برجسته و تحسین برانگیز است، نشات گرفته از ضعف اطلاعاتی از سیاستهای پارسیان است. وی گفت: آنچه در رابطه با کوروش مطرح میشود تنها یک بزرگنمایی تبلیغاتی است.۵
استناد سخنان روت، وان در اسپک و کوهرت تفسیر و ترجمه برجای مانده از "گریسان" در سال ۱۹۷۷ از نبرد اوپیس(در کنار دجله) کوروش است؛ نبردی که کوروش در ده اکتبر ۵۳۹ در آن پیروز شد. گریسان معتقد است که پیروزی کوروش در این نبرد با تصرف غنایم فراوان و کشتار کسانی که مقاومت میکردند همراه بوده است و اینکه بعید به نظر میرسد که بابل بیمقاومت سقوط کرده باشد.
ترجمه گریسان در سال ۲۰۰۷ میلادی از سوی پرفسور "ویلفرد جی لمبرت" در دانشگاه "بیرمنگام" انگلیس بازخوانی شد و مورد بررسی قرار گرفت. در همان زمان لمبرت رسما اعلام کرد که شاگرد او گریسان در ترجمه و تفسیر نبرد اوپیس مرتکب چندین اشتباه معنایی و زبانشناسی فاحش شده است. با این حال کوهرت ترجمه گریسان را نمونهای برای اثبات سخنان خود قرار داده و هرگونه سابقه درخشان در تاریخ کوروش کبیر را نادیده میگیرد. با تمام این اوصاف شاید بهتر است گفته شود که لمبرت با ترجمه صحیح خود از نبردی که کوروش در آن شهر بابل را فتح کرد، جایی برای اثبات ادعای این مورخان برجای باقی نخواهد گذاشت.
کودکی کوروش
دربارهٔ کودکی و جوانی کوروش و سالهای اولیهٔ زندگی او روایات متعددی وجود میدارد؛ اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کردهاند، اما شرحی که آنها دربارهٔ ماجرای زایش کوروش ارائه دادهاند، بیشتر شبیه افسانهاست. هرودوت در مورد دستیابی کوروش به قدرت، چهار داستان نقل میکند. ولی فقط یکی از آنها را معتبر میداند که این داستان هم از نظر داندامایف دارای عنصرهای فولکلور است. طبق نظر گزنفون از قرن پنجم تا چهارم پیش از میلاد مسیح یک سلسله داستانهای متفاوت دربارهٔ کوروش نقل میشدهاست.
بنا به گفتهٔ هرودوت، آستیاگ (پدربزرگ کوروش) شبی در خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که کشورماد و تمام آسیا را غرق کرد. مغها خواب وی را چنین تعبیر کردند که فرزند دخترش روزی بر تمام آسیا چیره خواهد شد. از این روی، وی دخترش ماندانا را به یکی از بزرگان پارس به زناشویی داد. پس از تولد نوهاش، وی خواب دیگری دید که تاکی از بدن ماندانا روئیده و تمام آسیا را فراگرفتهاست پس او فرزند دخترش را به یکی از بستگانش به نام هارپاگ سپرد و دستور داد که کودک را نابود کند. هارپاگ، کوروش را به یکی از چوپانهای شاه به نام میترادات (مهرداد) داد و از او خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمهٔ ددان گردد. چوپان کودک را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نام سِپاکو از موضوع باخبر شد، با ناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از کشتن کودک خودداری کند و بجای او، فرزند خود را که تازه زاییده و مرده بدنیا آمده بود، در جنگل رها سازد. چوپان نظر همسرش را پذیرفت و جسد مردهٔ فرزندش را به مأموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی کوروش را به گردن گرفت. هارپاگ هم جسد پسر چوپان را با اسمی دیگر در مقبرهٔ شاهی دفن کرد.
سالها بعد هنگامی که کوروش ده ساله شده بود و با کودکان بازی میکرد، آن کودکان وی را به عنوان پادشاه برگزیدند. وی در میان بازی، دستور داد یکی از کودکان را تنبیه کنند. پدر آن پسر به نام آرتمبارس نزد آستیاگ شکایت کرد و اظهار داشت که یکی از بردگان وی فرزند درباریان را چوب زدهاست. کوروش را نزد آستیاگ فرستادند تا تنبیه شود. شاه با مشاهدهٔ کوروش و شباهت وی با افراد خانواده چنین سوءظن برد که مبادا او کوروش نوهٔ خودش باشد. شاه چوپان را تهدید کرد که اگر حقیقت را نگوید شکنجه خواهد شد و وی حقیقت را بیان داشت. پس از آن، شاه هارپاگ را احضار کرد و از وی پرسید: «طفل دخترم را که به تو سپرده بودم، چگونه کشتی؟» هارپاگ با دیدن چوپان پاسخ داد که: «پس از آنکه طفل را به خانه بردم، خواستم طوری رفتار کنم که امر تو اجرا شده باشد و قاتل پسر دخترت هم نباشم.» او گفت حالا که طفل زنده مانده باید خدا را شکر کرد و ضیافتی داد و از هارپاگ خواست به این میهمانی بیاید و فرزندش را هم همراه بیاورد. بدین ترتیب که او را برای صرف شام دعوت کرد و بدون آنکه وی خبردار شود از بدن فرزندش که همسن کوروش بود، غذایی تهیه کرد و به خورد پدرش داد.
مدتی بعد آستیاگ بار دیگر به جادوگران و کاهنان روی آورد و از آنها سوال کرد که آیا هنوز باید از آن خطر از جانب نوادهاش بترسد یا خیر؟ آنها پاسخ دادند که رویای شاه هماکنون تعبیر شدهاست برای آنکه کوروش هنگامی که با کودکان دیگر بازی میکرد به عنوان شاه انتخاب شد؛ بنابراین دیگر نیاز نیست از وی بترسد. پس از آن آستیاگ آرام گرفت و نوادهاش را به پارس نزد پدر و مادرش فرستاد.
تقریباً همهٔ جماعات متمدن از همان دورههای اولیه در اشعار و افسانهها، قهرمانانی از قبیل شاهان و بنیانگذاران مذاهب و سلسلههای سلطنتی و بطورکلی قهرمانان ملی خود را ستودهاند. شباهت بهتآور و گاه یکسانبودن این افسانهها در میان اقوام مختلف که اغلب از هم فاصلههای زیادی دارند، از دیر باز معلوم بوده و در سبک و روال این نوع افسانههای ولادت معمولاً شباهتهایی به چشم میخورد.داستان هرودوت از تولد کوروش، نهتنها همانندهایی در داستانهای تولد شخصیتهای تاریخی دیگر مانند حکایت کودکی موسی و کودکی زرگسارگن ب (بنیانگذار بابل) دارد، بلکه دربارهٔ دودمانهای شاهی در تاریخ ایران نیز نظیر چنین داستانهایی موجود است که داستان کوروش اولین آنهاست. داستان زادن و جوانی تردشیر بابکن نخستین پادشاه دودمان ساسانی نیز همانند داستان کوروشاست.
شخصیت کوروش
کوروش در نزد بابلیان، برگزیدهٔ مردوک، در نزد یهودیان، مسحشدهٔ خداوند بود و بهنظر نمیرسد که مادها او را سروری بیگانه فرض کردهباشند. هرودوت میگوید که پارسیان از او چونان یک پدر سخن میگفتند، زیرا وی مهربان بود و از آنچه برای ایرانیان نیکو بود، کوتاهی نمیکرد؛ در عین حال هرودوت وی را مردی زودخشم میداند. داندامایف میگوید «کوروش محبوبترین شاه پارس و بنیانگذار یک امپراتوری جهانی بود».«به نظر میرسد کوروش به سنت و ادیان سرزمینهای فتح شده احترام میگذاشت. پارسیها او را پدر، روحانیان بابل او را برگزیده مردوک یهودیها او را مسیح فرستاده شده از جانب یهود و یونانیان او را فاتحی بزرگ و سیاستمداری باهوش میدانستند. گزنفون در کورشنامه او را حکمرانی آرمانی و ایدهآل توصیف میکند».
والتر هینتس، میگوید: «کوروش سه امپراتوری را ساقط کرده بود: ماد، لیدیه و بابل. آیندگان فراموش نکردند که کوروش هیچکدام از سه فرمانروا، نه آستیاگ، نه کرزوس و نه نبونعید را نکشت، بلکه به تبعید آنها بسنده کرد و حتی برای آنها زندگی شاهانهای فراهم آورد. این رفتار در جهان باستان بیسابقه بود و تا زمان کوروش هرگز اتفاق نیفتاده بود
یک جمله زیبا از کوروش کبیر=فرمان دادم بدنم را بدونه تابوت و مومیایی به خاک سپارند تا اجرا بدنم ذرات خاک ایران تشکیل دهد
نویسنده= امیرحسین نوین باهران
|
نظرات |
پست نظرات |
» بازدید امروز : 76 » بازدید دیروز : 94 » بازدید هفتگی : 305 » بازدید ماهیانه : 489 » بازدید سالانه : 489 » کل بازدیدها : 50959 |