پيشرفت ژاپن و آلمان؟
آيا عامل پيشرفت ژاپن و آلمان نابودي ارتش هايشان بعد از جنگ دوم بوده؟
مهمترين عواملي كه موجب پيشرفت كشور ژاپن و آلمان شده را بايد در برنامه ريزي مناسب و منسجم،تمركز بر پيشرفت و ارتقاي جايگاه كشور و بازسازي و جبران خسارت هاي ناشي از جنگ،استفاده صحيح از منابع مادي و انساني،تلاش و كوشش پيگير و سخت ملي در جهت ساختن كشور،ترويج روحيه صرفه جويي و مصرف صحيح و پرهيز از اسراف و هدر رفت منابع،نظم و انضباط كاري و فرهنگ سازي در جامعه در راستاي پيشرفت كشور جستجو نمود و نابودي موقت ارتش در اين كشورها نقشي در پيشرفت اين كشور ها نداشته است.
در عين حال نكته اي كه در مورد پيشرفت اين كشورها قابل توجه است اين است كه گرچه اين كشورها در زمينه اقتصادي به پيشرفت هاي زيادي دست يافته اند و امروز به عنوان كشورهاي پيشرفته شناخته مي شوند ، اما چنين پيشرفتي به دليل بي بهره بودن از عزت و اقتدار و استقلال ملي نمي تواند به عنوان يك الگوي مناسب مورد توجه قرار بگيرد ، امروز ژاپن با وجود پيشرفت خيره كننده اقتصادي ، در عرصه بين المللي منفعل بوده و نقش فعال و تأثير گذاري در تحولات منطقه اي و جهاني ندارند و پيشرفتي كه با ترس و هراس از آمريكا باشد و نتواند عزت و اقتدار را براي يك كشور به ارمغان بياورد ، شايسته الگو برداري نيست . آلمان نيز با وجود همه پيشرفت ها دنباله رو اهداف و سياست هاي آمريكا و رژيم صهيونيستي بوده و اختيار چنداني از خود در عرصه تحولات بين المللي ندارد و بي ترديد آموزه هاي ديني و سخن حيات بخش سرور و سالار آزادگان بر نرفتن زير بار ذلت و ارزش زندگي با عزت ، اجازه الگو برداري از چنين الگوهايي را به ما نمي دهد و با توجه به تأكيد فراوان اسلام بر پيشرفت و دورن مايه هاي فرهنگ اسلامي ايراني ، مناسب ترين الگو در پيشرفت ، الگوي اسلامي ايراني پيشرفت است كه از سوي مقام معظم رهبري مطرح گرديد. ايشان در اين زمينه فرمودند: «اين طلسم كه كسى تصور كند كه پيشرفت كشور بايد لزوماً با الگوهاى غربى انجام بگيرد. اين وضعيت كاملاً خطرناكى براى كشور است. الگوهاى غربى با شرائط خودشان، با مبانى ذهنى خودشان، با اصول خودشان شكل پيدا كرده؛ بعلاوه ناموفق بوده. بنده به طور قاطع اين را مي گويم: الگوى پيشرفت غربى، يك الگوى ناموفق است. درست است كه به قدرت رسيدهاند، به ثروت رسيدهاند؛ اما بشريت را دچار فاجعه كردهاند. پيشرفتهاى غربى، پيشرفتهايى است كه امروز همه دنيا و همه بشريت دارند از آن رنج مي برند؛ كشورهاى عقب مانده يكجور، كشورهاى پيشرفته يك جور. اين همان پيشرفت و توسعه اى است كه توانسته است گروههاى معدود و انگشت شمارى از خانوادههاى ثروت را به ثروت برساند؛ اما ملتهاى ديگر را دچار اسارت و تحقير و استعمار كرده؛ جنگ به وجود آورده و حكومت تحميل كرده است و در داخل خود آن كشورها هم اخلاق فاسد، دورى از معنويت، فحشا، فساد، سكس، ويرانى خانواده و اين چيزها را رواج داده. بنابراين، موفق نيست. پيشرفت تمدن غربى در طول قرنهاى متمادى، اين كشورها را از لحاظ اخلاقى دچار مشكل كرده؛ آنها را از لحاظ اخلاقى به انحطاط كشانده؛ از لحاظ وضع زندگى هم به آنها خدمتى نكرده؛ يعنى فقر در آنجاها برنيفتاده است. در آنجا كار و تلاش زياد است؛ اما دستاورد و محصول براى فرد و براى خانواده كم. بنابراين، پيشرفت غربى، پيشرفت ناموفقى است. آنچه كه موجب مي شود ما الگوى غربى را براى پيشرفت جامعه خودمان ناكافى بدانيم،در درجه اول اين است كه نگاه جامعه غربى و فلسفههاى غربى به انسان-البته فلسفههاى غربى مختلفند؛اما برآيند همه آنها اين است-با نگاه اسلام به انسان،بكلى متفاوت است؛يك تفاوت بنيانى و ريشهاى دارد.لذا پيشرفت كه براى انسان و به وسيله انسان است،در منطق فلسفه غرب معناى ديگرى پيدا ميكند،تا در منطق اسلام.پيشرفت از نظر غرب،پيشرفت مادى است؛ محور،سود مادى است؛هرچه سود مادى بيشتر شد،پيشرفت بيشتر شده است؛افزايش ثروت و قدرت.اين،معناى پيشرفتى است كه غرب به دنبال اوست؛منطق غربى و مدل غربى به دنبال اوست و همين را به همه توصيه ميكنند. پيشرفت وقتى مادى شد،معنايش اين است كه اخلاق و معنويت را ميشود در راه چنين پيشرفتى قربانى كرد.يك ملت به پيشرفت دست پيدا كند؛ولى اخلاق و معنويت در او وجود نداشته باشد.اما از نظر اسلام،پيشرفت اين نيست.البته پيشرفت مادى مطلوب است،اما به عنوان وسيله.هدف،رشد و تعالى انسان است . پيشرفت كشور و تحولى كه به پيشرفت منتهى ميشود، بايد طورى برنامهريزى و ترتيب داده شود كه انسان بتواند در آن به رشد و تعالى برسد؛ انسان در آن تحقير نشود. هدف، انتفاع انسانيت است، نه طبقهاى از انسان، حتّى نه انسانِ ايرانى. پيشرفتى كه ما ميخواهيم بر اساس اسلام و با تفكر اسلامى معنا كنيم، فقط براى انسان ايرانى سودمند نيست، چه برسد بگوئيم براى طبقهاى خاص. اين پيشرفت، براى كل بشريت و براى انسانيت است.» (بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار دانشجويان دانشگاه فردوسى مشهد ۱۳۸۶/۰۲/۲۵) همچنين فرمودند: « ما وقتى مي گوئيم پيشرفت، نبايد توسعه به مفهوم رايج غربى تداعى بشود. امروز توسعه، در اصطلاحات سياسى و جهانى و بينالمللى حرف رائجى است. ممكن است پيشرفتى كه ما ميگوئيم، با آن چه كه امروز از مفهوم توسعه در دنيا فهميده ميشود، وجوه مشتركى داشته باشد - كه حتماً دارد - اما در نظام واژگانى ما، كلمه پيشرفت معناى خاص خودش را داشته باشد كه با توسعه در نظام واژگانى امروز غرب، نبايستى اشتباه بشود. آن چه ما دنبالش هستيم، لزوماً توسعه غربى - با همان مختصات و با همان شاخص ها - نيست. غربىها يك تاكتيك زيركانه تبليغاتى را در طول سالهاى متمادى اجرا كردند و آن اين است كه كشورهاى جهان را تقسيم كردند به توسعهيافته، در حال توسعه و توسعهنيافته. خب، در وهله اول انسان خيال مي كند توسعهيافته يعنى آن كشورى كه از فناورى و دانش پيشرفتهاى برخوردار است، توسعهنيافته و در حال توسعه هم به همين نسبت؛ در حالى كه قضيه اين نيست. عنوان توسعهيافته - و آن دو عنوان ديگرى كه پشت سرش مىآيد، يعنى در حال توسعه و توسعهنيافته - يك بارِ ارزشى و يك جنبهى ارزشگذارى همراه خودش دارد. در حقيقت وقتى مي گويند كشور توسعه يافته، يعنى كشور غربى! با همه خصوصياتش: فرهنگش، آدابش، رفتارش و جهتگيرى سياسىاش؛ اين توسعهيافته است. در حال توسعه يعنى كشورى كه در حال غربى شدن است؛ توسعهنيافته يعنى كشورى كه غربى نشده و در حال غربى شدن هم نيست. اين جورى مي خواهند معنا كنند. در واقع در فرهنگ امروز غربى، تشويق كشورها به توسعه، تشويق كشورها به غربى شدن است! اين را بايد توجه داشته باشيد. بله، در مجموعه رفتار و كارها و شكل و قواره كشورهاى توسعهيافته غربى، نكات مثبتى وجود دارد كه اگر بناست ما اينها را ياد هم بگيريم، ياد مي گيريم؛ اگر بناست شاگردى هم كنيم، شاگردى مي كنيم؛ اما از نظر ما، مجموعهاى از چيزهاى ضد ارزش هم در آن وجود دارد. لذا ما مجموعه غربى شدن، يا توسعهيافته به اصطلاحِ غربى را مطلقاً قبول نمي كنيم. پيشرفتى كه ما ميخواهيم چيز ديگرى است. پيشرفت براى همه كشورها و همه جوامع عالم، يك الگوى واحد ندارد. پيشرفت يك معناى مطلق ندارد؛ شرائط گوناگون - شرائط تاريخى، شرائط جغرافيائى، شرائط جغرافياى سياسى، شرائط طبيعى، شرائط انسانى و شرائط زمانى و مكانى - در ايجاد مدلهاى پيشرفت، اثر مي گذارد. ممكن است يك مدل پيشرفت براى فلان كشور يك مدل مطلوب باشد؛ عيناً همان مدل براى يك كشور ديگر نامطلوب باشد. بنابراين يك مدل واحدى براى پيشرفت وجود ندارد كه ما آن را پيدا كنيم، سراغ آن برويم و همه اجزاء آن الگو را در خودمان ايجاد كنيم و در كشورمان پياده كنيم؛ چنين چيزى نيست. پيشرفت در كشور ما - با شرائط تاريخى ما، با شرائط جغرافيائى ما، با اوضاع سرزمينى ما، با وضع ملت ما، با آداب ما، با فرهنگ ما و با ميراث ما - الگوى ويژهى خود را دارد؛ بايد جستجو كنيم و آن الگو را پيدا كنيم. آن الگو ما را به پيشرفت خواهد رساند؛ نسخههاى ديگر به درد ما نمي خورد؛ چه نسخه پيشرفت آمريكائى، چه نسخه پيشرفت اروپائى از نوع اروپاى غربى، چه نسخه پيشرفت اروپائى از نوع اروپاى شمالى - كشورهاى اسكانديناوى، كه آنها يك نوع ديگرى هستند - هيچ كدام از اينها، براى پيشرفت كشور ما نميتواند مدل مطلوب باشد. ما بايد دنبال مدل بومى خودمان بگرديم. هنر ما اين خواهد بود كه بتوانيم مدل بومى پيشرفت را متناسب با شرائط خودمان پيدا كنيم. من اين بحث را در محيط دانشگاه دارم ميكنم؛ معنايش اين است كه اين تحقيق و اين پيگيرى و اين تفحص را شما دانشجو، شما استاد و شما عنصر دانشگاهى، با جديت بايد انجام بدهيد؛ و انشاءاللَّه خواهيد توانست. مبانى معرفتى در نوع پيشرفت مطلوب يا نامطلوب تأثير دارد. هر جامعه و هر ملتى، مبانى معرفتى، مبانى فلسفى و مبانى اخلاقىاى دارد كه آن مبانى تعيين كننده است و به ما ميگويد چه نوع پيشرفتى مطلوب است، چه نوع پيشرفتى نامطلوب است. آن كسى كه ناشيانه و نابخردانه، يك روزى شعار داد و فرياد كشيد كه بايد برويم سرتاپا فرنگى بشويم و اروپائى بشويم، او توجه نكرد كه اروپا يك سابقه و فرهنگ و مبانى معرفتىاى دارد كه پيشرفت اروپا، بر اساس آن مبانى معرفتى است؛ ممكن است آن مبانى بعضاً مورد قبول ما نباشد و آنها را تخطئه كنيم و غلط بدانيم. ما مبانى معرفتى و اخلاقى خودمان را داريم. اروپا در دوران قرون وسطى، سابقهى تاريخى مبارزات كليسا با دانش را دارد؛ انگيزههاى عكس العملى و واكنشى رنسانس علمىِ اروپا در مقابل آن گذشته را نبايد از نظر دور داشت. تأثير مبانى معرفتى و مبانى فلسفى و مبانى اخلاقى بر نوع پيشرفتى كه او ميخواهد انتخاب كند، يك تأثير فوق العاده است. مبانى معرفتى ما به ما ميگويد اين پيشرفت مشروع است يا نامشروع؛ مطلوب است يا نامطلوب؛ عادلانه است يا غيرعادلانه.» (بيانات در ديدار استادان و دانشجويان كردستان ، 88/2/27) |