Xگروه بین المللی HSE IRAN
گروه بین المللی ایمنی بهداشت



سلطان معرفت یاعلی ابن موسی الرضا(ع) :: داستاني از شفاعت یاقتگان و خاطراتي از كرامات امام رضا (ع)

 
 
 

» آمار بازدید


» بازدید امروز : 76
» بازدید دیروز : 94
» بازدید هفتگی : 305
» بازدید ماهیانه : 489
» بازدید سالانه : 489
» کل بازدیدها : 50959

 

» جدیدترین مطالب

کیف کفش زنانه
سخنان استاد الهی قمشه ای
یکی از اسماء خدا یاکریم الصَّفْح '
جنگ سرد
103 نکته برای شادتر زندگی کردن
رابطه قران با شیمی(معجزه شیمی قران)
رابطه فیزیک باقران وسخن امام صادق علیه السلام
تعویض پرچم گنبدامام رضا
کیف کفش چرم قائم(عج)
بازاریابی شبکه ای و کلاهبرداری

 
 


داستاني از شفاعت یاقتگان و خاطراتي از كرامات امام رضا (ع) 1395/01/29

داستاني از شفاعت و خاطراتي از كرامات امام رضا (ع)

كاش آهن بودم و قفلي مي شدم بر ضريحش،يا تكه اي طلا بر قنديل زيبايش تا مس جانم را در طلاي ارادتش بشويم يا يكي كبوتر كه جَلد حرمش باشم.

كاش مرهمي مي شدم بر تاول پاهاي زائران حرمش كه فرسنگ ها راه آمده باشند تا كمي عاشقي كنند يا قطره اي عرق بر جبيني چروكيده كه مدام چشم مي گشايد به جستجوي گنبدي طلايي كه از دور،نزديك مي شود .كاش…

حالا كه اينها نيستم بگذار قلمم خاطرات دربانان بهشت رضوي را بر سپيدي يك برگ خاطره كند ،بگذار گوشم ،براي شنيدن بوي بهشت تيز تر شود،بگذار….

به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)،منطقه سمنان،آنچه در ادامه مي آيد حكايت اين عاشقي است در گفتگوي خبرنگار ايسنا با دربانان بهشت رضوي… 

 

يكي از دربانان حرم مطهرحضرت علي بن موسي الرضا(ع) در گفتگو با خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، منطقه سمنان، گفت:در خصوص خدمت به اهل بيت (ع)روايات و داستانهاي زيادي وجود دارد،خدمت به اهل بيت (ع) از آنجايي كه اين خانواده ،خاندان كرم و محبت هستند ،يك جور محبت به آنها به حساب مي آيد و محبت كردن به اهل بيت (ع)نيز اجر و پاداش زيادي دارد.

محمد ساده پير توانا روايتي نقل مي كند و مي گويد :در زمان امامت حضرت علي بن موسي الرضا (ع) ،مأمون ملعون يكي از اشرار را به خانه حضرت مي فرستد تا طلا و جواهر آن حضرت را غارت و چپاول كند، وقتي دزد وارد خانه حضرت رضا (ع‌) مي شود، حضرت خودشان به جلوي درب خانه مي روند و به دزد مي گويند “اگر از اين خط جلوتر نيايي،ما هر چه طلا و جواهر در خانه داريم را به تو مي دهيم”،بعد از يك مدت كوتاهي حضرت رضا (ع) طلا و جواهرات خانه را به دزد مي دهند.

اين خادم حرم مطهر رضوي ادامه داد:نكته جالب توجه اينجاست كه بعد از چند سال كه حضرت رضا(ع) به وليعهدي منصوب مي شوند،مأمون در طرح جمع آوري اشرار و دزد ها اين شرور را نيز دستگير مي كند، اين دزد را نيز همراه بقيه دزد ها به نزد مأمون و حضرت رضا(ع) مي آورند، از بين كليه دزد ها ،حضرت رضا(ع)شفاعت اين دزد را مي كند و در گوش مأمون به صورت خصوصي مي گويد كه اين دزد را نكش و او را آزاد كن.

وي اضافه كرد: نكته جالبتر اينجاست كه دزد به خيال خود فكر كرده بود كه حضرت رضا(ع) در گوش مأمون گفته است اين دزد را بكش. دزد با همان تفكر خطاب به مأمون مي گويد كه: “هر آنچه كه وليعهد تو گفت بر عكس آن را انجام بده، تو را به روح و خاك پدرت قسم مي دهم كه به حرف وليعهد خود گوش نده.” در نهايت مأمون اين دزد را مي كشد و سپس از حضرت رضا(ع)مي پرسد كه علت شفاعت شما از اين دزد چه بود؟ كه حضرت رضا(ع)مي فرمايند: “يكبار اين دزد به يك كلمه از حرف هاي ما گوش داده و عمل كرده بود و به گردن ما حق ايجاد كرده بود، به خاطر اين حقي كه به گردن ما ايجاد كرده بود، شفاعت اين دزد به گردن ما افتاد و ما بايد او را شفاعت مي كرديم.

دربان حرم مطهر حضرت امام رضا (ع)تصريح كرد: پيام اين داستان اين است كه انسان اگر بتواند به اندازه گذشتن از يك خط و يا به اندازه گوش دادن يك حديث از معصوم (ع)، به اهل بيت(ع) خدمت كند، اهل بيت نيز جواب اين خدمت را مي دهند،اهل بيت (ع) خانواده اي نيستند كه بدهكار كسي بمانند.

 

“خدمت به اهل بيت (ع)با هر وسيله اي امكان دارد“

قلم شما مثل “چوب پر“ يك خادم كار مي كند

محمد ساده پير توانا با بيان اينكه ،با هر وسيله اي مي توان به اهل بيت (ع) خدمت كرد، گفت: وقتي حضرت امام رضا(ع)به يك دزد توجه ويژه مي كنند و شفاعت او را مي كنند،ديگر شيعيان ايشان بايد روزي هزار بار خدا را شكر كنند كه پيرو چنين امام رئوف و مهرباني هستند.

وي ادامه داد:خدمت به اهل بيت(ع)، لباس،مقام،موقعيت و … نمي شناسد . براي نمونه، قلم شما كه كار خبر نگاري انجام مي دهيد مثل چوب پر يك خادم كار مي كند.

خادم حرم امام رضا(ع)با “چوب پر” خدمت مي كند و شما با نشر فرهنگ رضوي و نشر تعاليم رضوي در حال خدمت به اهل بيت هستيد، حجاب و چادر بانوان ،علم و دانش استادان دانشگاه ها ،لباس سفيد پرستاران ،دستگاه فشار خون پزشكان و … همه اينها ابزار خدمت به اهل بيت (ع)هستند ،هركس كه نيت او خدمت به اهل بيت (ع) باشد،خادم اهل بيت (ع) است.

“خاطره اي كه نشان مي دهد امام رضا (ع) حواسشان به همه زائران است“

اين خادم جوان حرم امام هشتم(ع) همچنين خاطره اي زيبا كه يكي از دوستان همكارش براي او گفته بود،نقل مي كند كه نشان مي دهد امام رضا(ع)حواسشان به همه زائران است.

محمد ساده پير توانا به ايسنا گفت: يكي از دوستان همكار من در مهمانسراي حضرت و در قسمت آشپزخانه مشغول به خدمت است، تعريف مي كرد كه يك روز خانم بارداري به مهمانسراي حضرت آمد و طلب غذا كرد و گفت: “من غذاي تبركي را براي نوزاد داخل شكم خودم مي خواهم،” اين دليل زن باردار باعث شد تا دل همكار ما بشكند  وبه او قول داد كه تا آخر وقت يك غذا براي او بگيرد و اگر هم نتوانست براي او غذا بگيرد غذاي خودش را به او بدهد.

وي ادامه داد: اين همكار ما اينطور تعريف مي كندكه: “در داخل آشپزخانه مشغول به كار شده بودم كه بعد از مدتي متوجه يك پيرزني كه  در بيرون از مهمانسرا و در زير آفتاب نشسته بود شدم ،به سراغ اين پيرزن رفتم و از او پرسيدم كه براي چه اينجا نشسته اي؟” پيرزن با زبان ساده گفت: “من از فريمان و به قصد زيارت آمده ام و تمام پول من به اندازه هزينه رفت و برگشت بود كه همان را هم از من دزيده اند و الان نيز گرسنه هستم و منتظرم تا يك نفر براي من غذا بياورد.”

اين خادم حضرت امام رضا(ع) افزود: اين همكار ما دوباره دل او شكست و رفت و غذاي خودش را براي پيرزن آورد و اصلاًحواسش نبود كه به زن باردار قول داده بود كه غذا به او بدهد، همكار ما دوباره به آشپزخانه برگشت و مشغول به كار شده بود كه بعد از مدتي متوجه شد آن زن باردار از قسمت نقاره خانه وارد مهمانسرا مي شود تا غذاي خود را بگيرد.

او در ادامه گفت : دوست من تعريف مي كرد كه با ديدن آن خانم، عرق سرد بر روي پيشاني من نشسته بود و منتظر بودم تا زمين دهان باز كند و مرا ببلعد ،همين كه زن متوجه  من شد به سراغم آمد و مدام از من تشكر مي كرد و گفت “آقا خيلي لطف كرديد،دست شما درد نكند ،خدا از برادري كمتان نكند،من وقتي از شما جدا شدم به سمت پنجره فولاد رفتم و آنجا يك آقايي آمد و يك غذا به من داد و گفت:اين غذايي است كه همكار ما قول آن را به شما داده بود، من الان غذا را خوردم و آمده ام تا از شما تشكر كنم.”

دربان حرم مطهر امام رضا(ع)در پايان خاطر نشان كرد:اين خاطره نشان مي دهد كه حضرت امام رضا (ع) تمام حواسشان به همه زائران است.

“خاطره اي از زني كه به بركت سفر پياده به مشهد مقدس پسرش شفا گرفت“

“عنايت ويژه حضرت رضا(ع)به زائران پياده“

 

يكي ديكر از خادمان حرم مطهر امام رضا (ع)كه به عنوان دربان كشيك پنجم مشغول به خدمت است و اين روز ها در ايستگاه هاي استراحت مخصوص زائران پياده به سمت مشهد مقدس خدمت مي كند خاطره اي زيبا نقل مي كند.

سيد امير مشتاقيان كه به گفته خودش 16 سال است كه در خدمت زائران پياده در مسير مشهد مقدس است خاطره شفا گرفتن يك زائر فلج را اينگونه بازگو مي كند:

“در سالهاي گذشته يك خانم ميانسالي كه جثه ي ضعيفي داشت و پسر خود را به پشت خود بسته بود، از مسير چناران به سمت مشهد مقدس و با پاي پياده حركت مي كرد، پسر اين زن از دو دست و دو پا فلج كامل بود. اين زن وقتي به استراحتگاه ما رسيد، به همراه پسر خود در ايستگاه توقف و استراحت كردند و سپس به حركت خود ادامه دادند، سال بعد همان خانم با همان لباس و همان هيبت دوباره از اين مسير مي گذشت ولي پسري در پشت او نبود،وقتي او را ديديم از او پرسديم كه شما سال گذشته يك پسري را به پشت خود بسته بودي و به مشهد مي رفتي،اون پسر كي بود؟”

“زن با زبان ساده جواب داد : آره مادر جان ،آن فرزند من بود و فلج بود ،سال گذشته وقتي به مشهد رسيديم رفتم به پشت پنجره فولاد و پسر را از پشت خودم جدا كردم و به امام رضا (ع) گفتم ، يا امام رضا (ع)، ديگر نميتونم ادامه بدم، خسته شدم .كمر من شكست،با اين پسر فلج هر سال پياده به مشهد ميام.”

اين دربان حرم امام رضا (ع) مي گويد: زن با همان زبان ساده با امام رضا صحبت مي كرد كه بعد از مدت كوتاهي پسر بر روي دو پاي خود ايستاد و شفا پيدا كرد.

مشتاقيان با تاُكيد بر اينكه تمامي عكس هاي اين زن به همراه فرزندش، قبل از شفا و بعد از شفاي فرزندش در ايستگاه استراحتگاه وجود دارد گفت: چيزي كه در اين مسير و در بين زائران پياده ديده مي شود بحث معرفتي است كه به صورت ظاهري قابل مشاهده و ديده شدن نيست، زائران خانم بسياري هستند كه با فرزندان كوچك و شير خوار خود كه در بغل و يا در كالسكه دارند از اين مسير عبور مي كنند. خانمي بود كه مي گفت 13 سال بود كه بچه دار نمي شديم و به بركت اين سفر پياده صاحب بچه شديم و خداوند به ما فرزند عنايت كرد.

 

“خاطره اي از شفا گرفتن يك پسر بچه اصفهاني“

سيد امير مشتاقيان يك خاطره ديگر نيز از شبهاي كشيك خود در زير نقار خانه امام رضا(ع) باز گو مي كند و آن شفا گرفتن يك پسر بچه نابيناي اصفهاني است.

اين خادم حرم مطهر امام رضا (ع) كه خود شاهد عيني شفا گرفتن پسر بچه نابينا بوده است مي گويد: يكي از شبها در زير نقار خانه مشغول به خدمت بودم ،در بين مردم و لوله اي پيچيده بود كه پشت پنجره فولاد يك بچه شفا گرفته است، به اتفاق يكي دو تا از همكاران به قسمت پنجره فولاد رفتيم،هر زائري كه پشت پنجره فولاد بچه اي را بغل داشت،مردم متوجه او مي شدند و فكر مي كردند اين بچه، همان بچه شفا گرفته است. من يك مرتبه دو تا خانم را ديدم كه از سمت پنجره فولاد به سمت درب خروجي صحن مي روند تا از صحن خارج شوند،از قسمت درب جلوي صحن به سمت خانم ها رفتم به آنها گفتم خانم زير چادرتان چيست؟

او در ادامه مي گويد: خانم چادرش را كنار زد و گفت “بچه منه” ،گفتم خانم بچه شما مشكلي داره كه او را زير چادر گرفته ايد؟زن گفت”بچه من نابيناست” و شروع به گريه كردن كرد. من خيلي تصادفي تسبيح خودم را جلوي صورت بچه گرفتم ديدم بچه در هوا تسبيح منو گرفت. تا بچه اينكار را كرد اين دو خانم شروع كردن به فرياد كشيدن و تقريباً تمام جمعيتي كه داخل صحن بودند متوجه ما شدند و ازدحام زيادي صورت گرفت.

مشتاقيان ادامه داد: بلافاصله بچه را به همراه دوخانم به دفتر شفا يافتگان بردم ، يكي از دوستان من كه بيرون از دفتر بود، منو صدا زد و گفت: ” آقاي مشتاقيان اينجا مردم ازدحام كرده اند، اگر مي شود بياييد براي آنها صحبت كنيد.” ،من با يك بلندگوي دستي بين جمعيت رفتم و درحال صحبت كردن براي آنها بودم كه يك آقايي از داخل جمعيت صدا زد كه: ” آقا اون بچه اي كه بردي بچه منه، بچه منه!”،منم مرد را به دفتر شفايافتگان بردم و از آنجايي كه آن دو خانم نمي توانستند صحبت كنند از مرد خواستم تا ماجرا را توضيح بدهد.

اين خادم حرم امام رضا(ع) ماجرا را اينگونه از زبان آن مرد تعريف مي كند:

” من كارمند ذوب آهن اصفهان هستم، بعد از چندسال بچه دار شديم و متوجه شديم كه پسر ما مشكل بينايي دارد و به پزشكان متخصص زيادي مراجعه كرديم و همه مي گفتند كه پسر شما نابيناست. حتي يك پزشك به ما اينطور گفت كه از هر يك ميليون نفر، يك نفر با اين مشكل روبروست و در ايران نيز 7 نفر اين بيماري را دارند.”

“ظهر يك روز به خانه آمدم و همسرم از من خواست تا به مشهد بيايم، از آنجاييكه براي معالجه فرزندم به شهرهاي مختلفي مثل تهران، شيراز و … سفر كرده بوديم، مشكل مالي پيدا كرده بودم و از محل كارم نيز نمي توانستم مرخصي بگيرم، از مدير قسمتي كه در آن مشغول بكار بودم خواستم تا به من مرخصي بدهد و به اوگفتم” يك دكتري در مشهد به ما نشان داده اند، مي رويم اگر به ما جواب نداد ديگر پيش هيچ دكتري نمي رويم”، در نهايت  3 روز مرخصي گرفتم و ديروز از اصفهان با اتوبوس حركت كرديم و امروز به مشهد رسيديم، وقتي وارد مشهد شديم رفتيم كه يك روز مسافرخانه اجاره كنيم كه صاحب مسافرخانه هم به ما گفت”اينهمه راه از اصفهان آمده ايد فقط براي يك روز!؟” من به او گفتم “ما فقط يك روز وقت و مهلت داريم اگر در اين يك روز امام رضا(ع) به ما جواب داد كه تا آخر عمر غلامي او را خواهم كرد، اگر جواب نداد كه ديگر هيچ جايي نمي توانيم برويم تا جواب بگيريم.”

“همان روز وارد حرم شديم و پسرم، همسرم و مادرخانمم را به پشت پنجره فولاد بردم و خودم آمدم كنار سقاخانه ايستادم، به گنبد و پرچم نگاه مي كردم و با امام رضا صحبت مي كردم و ميگفتم؛ يا امام رضا شما يك آقازاده به نام جوادالائمه داري، من هم يك پسر دارم كه نابيناست، وقتي كه پيرشدم اين پسر بايد عصاي دست من باشد، نه اينكه من دست او را بگيرم.”

“هنوز تو اين حال و هوا بودم كه شما را ديدم كه بچه منو به سمت دفتر شفايافتگان مي بردي”

اين خادم حرم مطهر امام رضا(ع) در پايان گفت: اگر با دل شكسته از اهل بيت(ع) چيزي بخواهيد، امكان ندارد كه اهل بيت(ع) دست شما را خالي رها كنند.

“كبوتري حرم انديش ديده ام در خويش”

“عروج بال و پري را كشيده ام در خويش”

“وپشت پنجره دلنواز فولادت”

“به استجابت دعايي رسيده ام در خويش”


نظرات

پست نظرات
نام:


ایمیل:


عنوان:


نام سایت:


نظرات:

كد:



 


 
 
 
 
 

اطلاعات مدیر وبلاگ:



تماس با مدیر سایت

اطلاعات تماس

 
 

گالری تصاویر:


 
 

جستجو:

جستجو در محتوا   


 
 

لینکهای مرتبط:


 
 

لیست کتاب ها:



 
 

دوستان:


 
  Copyright 2012 . All Rights Reserved